این مقاله تایید نهایی نشده است و صرفاً برای بررسی بصورت عمومی منتشر شده است. (غیر قابل استناد)
گرگی بندری، حسن (معروف به حسن مُخلِصی، 1 تیر ۱۳۴۴_ 4 خرداد ۱۳۶۷) فرماندۀ گروهان احتیاط گردان ۴۳۰ لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
حسن در محلۀ نایبند بندرعباس در خانواده ای با اعتقادات مذهبی به دنیا آمد. پدرش یوسف (متوفی ۱۳۹۱ش) در شیلات بندرعباس کار می کرد و مادرش شهربانو زمانی تختی (رفیعی بندری، متوفی ۱۳۹۲ش) خانه دار بود. آنها ۶ پسر و ۴ دختر داشتند که حسن فرزند پنجم خانواده بود (الله پرست، ص ۲۱ و ۲۴).
حسن که طبق رسم خانوادگی در اولین محرم بعد از تولدش، در تعزیه ای که به طور پنهانی از خفقان رژیم طاغوت برگزار می شد، فدایی امام حسین(ع) شده بود، از کودکی قرائت قرآن را آغاز و تا سن ده سالگی قرآن کریم را ختم نمود (گرگی بندری، حسین). وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان صنعتی بندرعباس گذراند و دانش آموز مدرسۀ راهنمایی اندیشه (شهید قاسمی فعلی) گردید و پس از گذراندن دورۀ راهنمایی وارد دبیرستان شهید چمران بندرعباس شد و تا کلاس سوم متوسطۀ در رشتۀ فرهنگ و ادب درس خواند (همو ؛ گرگی بندری، مرضیه).
دورۀ راهنمایی او مصادف بود با شنیدن فریاد انقلاب و حسن با برادرها و پسرعمه هایش ضمن شرکت در راهپیمایی ها با درست کردن کلیشه هایی جهت نوشتن شعار روی دیوارهای شهر، با انقلاب همراه شد (بهرامشاهی، ص ۶۴۴).
وی پس از پیروزی انقلاب در تشکیل پایگاه بسیج محله ها فعالیت مستمری داشت، به طوری که شب ها با نوجوانان و جوانان بسیجی با نگهبانی های نوبتی، مانعی برای خرابکاری نیروهای ضدانقلاب و منافقین بودند. وی همچنین با تشکیل کتابخانه و برگزاری مراسم فرهنگی مذهبی در مسجد امام حسن عسکری(ع) نزدیک خانه شان، در آگاه سازی نوجوانان محل تأثیر به سزایی داشت (همان).
حسن که در پایگاه مسجد محل آموزش های نظامی، تاکتیک های رزمی و اسلحه شناسی را در کنار مربی آموزشی خود رضا رایکا (14/3/1341 -20/12/1363) دیده بود (همو، ص ۶۴۵) اولین بار ۱۷/8/1361 در لباس بسیجی به جبهه اعزام شد و تا ۵/12/1361 با سمت تک تیرانداز خدمت نمود (منطقه ... ، فرم مقدماتی ...). وی برای دومین بار ۱۵/4/1364 به جبهه رفت و طبق اسناد پرونده پرسنلی در جبهه تک تیرانداز بوده اما در واقع تا ۹/8/1364 به عنوان نیروی تخریب خدمت کرده است (همان).
او که از نوجوانی در کنار پدرش که مدیریت ناوگان صیادی و ترابری شیلات را به عهده داشت رانندگی را یاد گرفته بود (گرگی بندری، حسین) در ۲۲/12/1364 گواهی نامۀ پایه دو خود را اخذ نمود ( گواهی نامه رانندگی...) و پس از آن بارها رانندگی ماشین های حامل کمکهای مردمی به جبهه را به عهده داشت (منطقه ، گواهی ...).
حسن ۱۶/1/1365 با ماشین لندکروزر حاوی کمکهای جمع آوری شدۀ مردمی راهی جبهه گردید (الله پرست، ص ۱۰۳) و تا ۲۲/6/1365 در جبهه بود. وی پس از گذشت چند ماه، ۲۵/10/1365 باز به جبهه رفت و تا ۱۶/1/1366 در تخریب خدمت نمود (منطقه ، فرم تطبیقی ...).
وی با مشورت و همراهی تعدادی از دوستان خود، در زمستان ۱۳۶۵ ش با باز کردن کلام الله مجید اقدام به تغییر نام خانوادگی خویش نمود و بعد از آن به حسن مخلصی معروف شد (الله پرست، ص ۱۰۷ و ۱۰۸) اما موفق به ثبت فامیل جدید خود در ثبت احوال نشد (گرگی بندری، حسین).
حسن۱۰/3/1366 به صورت رسمی جذب سپاه گردید و تا ۳۱/6/1366 در پادگان آموزشی شهید بهشتی کرمان آموزش دید و پس از بازگشت به بندرعباس از ۲۰/7/1366 در منطقۀ یکم دریایی سپاه به عنوان محقق، پرسنلی و پذیرش مشغول خدمت شد و تا ۲۸/1/1367 نیروی اطلاعات گزینش آنجا بود (منطقه ، فرم تطبیقی). او زمستان ۱۳۶۶ در منطقۀ کرمانشاه شیمیایی شد اما با وجود علائم شیمیایی و سرفه های نسبتأ شدید آن، جهت دریافت درجۀ جانبازی خود هیچ اقدامی نکرد (گرگی بندری، حسین).
بهار ۱۳۶۷ که عراق برای بازپس گیری متصرفات کربلای ۵ که در منطقۀ شلمچه به منظور تصرف شلمچه و پیشروی به سوی بصره در ۱۹/10/ 1365 گردید، ارتش خود را بازسازی و گسترش داد و طی تک فاوالبحار شبه جزیرۀ فاو دوباره به عراق بازگشت. با اعلام عراق مبنی بر بازپس گیری شلمچه و راهی شدن گردان زمینی ۴۳۰ هرمزگان با فرماندهی آقای خدابخش سوغانی به خط مقدم شلمچه، حسن نیز با آنها اعزام و فرماندهی گردان احتیاط را به عهده گرفت (منطقه ، فرم کنترل ... ؛ الله پرست، ص ۱۷۸ و ۱۷۹).
او ۴/3/1367 در تک شلمچه با اصابت ترکش به پهلو و گردن به شهادت رسید (همو، ص ۱۸۸ و ۲۰۰). پیکر مطهر او تا خرداد ۱۳۷۴ در منطقه ماند و ۱۴/8/1374 پس از تفحص، طی مراسم باشکوهی در گلزارشهدای بندرعباس آرام گرفت. حسن پس از شهادت میهمان رؤیای هرکسی شده است او را با عطری پر از بوی گل مریم دیده اند (همو، ص ۲۱۵ و ۲۲۲).
او که دل در گرو شوق شهادت داشت؛ بعد از شهید شدن سه پسرعمه اش، محمدقاسمی قلعه قاضی فرزند حیدر (10/3/1344_ 24/4/1361)، محمد قاسمی قلعه قاضی فرزند حسین (11/7/1346_ 7/11/1365) و حسین الله پرست (22/2/1345_ 7/11/1365) بیشتر از همیشه برای شهادت غبطه می خورد (همو، ص ۱۲۳) و این حسرت تا حدی برایش سنگین بود که اواخر بهمن ۱۳۶۵ با تصور اینکه لیاقت شهادت را ندارد وصیت نامۀ خود را پاره کرد (بهرامشاهی، ص ۶۵۱).
شهید جوانی فعال و کوشا بود، در خواندن نماز اول وقت پیشی می گرفت و زهد بسیار زیادی داشت. وی همه جا به یاد خدا، حاضر بود هر کاری را برای رضای خدا انجام دهد. امانتداری حسن زبانزد همۀ دوستانش است. او احترام زیادی به پدر و مادرش می گذاشت و اوقات فراغت خود را برای سر زدن به خانواده های شهدا برنامه ریزی می کرد (بهرامشاهی، ص ۶۵۲).
هیچ خیابان، کوچه و مدرسه ای به نام این شهید نمی باشد (گرگی بندری، مرضیه).
در گزیده ای از وصیت نامۀ شهید آمده است: «از پدر و مادرم که بر من حقی عظیم و بزرگ دارند التماس دعا دارم و امیدوارم که کارهای بد مرا به بزرگواری خودشان ببخشند و صبور باشند که ان شاءالله پیروزی نزدیک است. در شهادت من خود را ناراحت نکنند، زیرا راهی است که خود انتخاب نموده ام و رفته ام، ان شاالله که مورد قبول خداوند قرار بگیرد. از برادرانم قبل از هر چیز طلب بخشش دارم. امیدوارم ادامه دهندۀ راه شهیدان باشند و تنها به دو سال سربازی اکتفا ننمایند و تا حد امکان به جبهه بیایند، چرا که اسلام احتیاج به کمک دارد و صدای هل من ناصر امام حسین(ع) از کربلا به گوش می رسد و باید لبیک گفت و افتخار کنند که برادر شهید هستند و صفوف نماز جماعت را پر نمایید. خواهران عزیزم هیچگاه از شهادت برادرتان ناراحت نباشید و گریه نکنید. حجاب را در همه زمان ها حفظ نمایید و زینب وار در صحنه باشید. نسبت به جوانان عزیز هم محله ای، ای برادران چرا عمر خود را بیهوده هدر می دهیم. به خدا قسم دنیا بی وفاست. به خدا قسم همه مادیات موجود در دنیا بی وفاست. وقتی می میریم هیچ کدام با ما نمی آیند. چرا نیاییم کارهای خوب انجام دهیم و با دستی پر از این دنیا برویم. همۀ ما رفتنی هستیم. چرا توشه ای برای خودمان بر نگیریم. ای برادران بیایید با هم باشیم و از کارهای گذشته خودمان ببریم. خلاصه برادری که وصیت مرا می خوانی بدان که امروز روز ماندن در خانه نیست. روزی نیست که تو برای خودت سنگری در شهر داشته باشی. سنگرها از شهر جمع آوری شده. باید به سنگرهای اصلی یعنی جبهه بیایی. در پایان دعا به جان امام فراموش نشود.» (بش).
مآخذ: الله پرست، زینب، این زیتون بوی گل مریم می دهد (خاطرات شهید حسن گرگی بندری)، بندرعباس: حوزه هنری انقلاب اسلامی استان هرمزگان، ۱۴۰۰ش؛ بهرامشاهی، علی، فرهنگنامه جاودانه های تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان هرمزگان)، تهران: شاهد، ۱۰۴۱ش؛ منطقه یکم ندسا، فرم تطبیقی ایثارگران، سند بی تا، سند بش، موجود در واحد ایثارگران منطقه یکم ندسا؛ همان، فرم مقدماتی محاسبۀ درجۀ پرسنل سپاه خاص ایثارگران، سند بی تا، سند بش، موجود در همان جا؛ همان، فرم کنترل اطلاعات مؤثر در محاسبه درجه، سند بی تا، سند بش، موجود در همان جا؛ همان، گواهی خدمت ، سند بی تا، سند بش، موجود در همان جا؛ همان، نامه تأیید مسئولیت، سند مورخ ۷ خرداد ۱۳۶۷، شم بازیابی ۴۱۸۱/3/3/د، موجود در همان جا؛ گرگی بندری، حسین (برادر شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۲۱ آذر ۱۴۰۲؛ گرگی بندری، حسن، وصیت نامه، سند مورخ بهمن۱۳۶۵، سند بش، موجود در منزل شهید گرگی بندری، مرضیه (خواهر شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۲۳ آذر ۱۴۰۲؛ گواهی نامۀ رانندگی، سند بی تا، سند بش، موجود در منزل شهید.
/ زینب اله پرست/